بی قراریمان را زود فراموش کرده ای..
بی قراری را ک خوب بلد بودی..
چه شد؟
املاهایت همیشه بیست می شد...
آخر همیشه برایم از روی قرار بی قراریمان دیکته شب می گفتی
آنقدر دیکته هایم را دوست داشتم ک خدا می داند
آن روز ها ک نوبت دیکته کردن من می شد
حیف عجول بودی...
حیف ک تند بد خط می نوشتی پی بازی هایت می رفتی...
حیف ک نمی دانستم عجول بودنت هم کار دستم می دهد..
نمی دانستم
روزی نمره ی دیکته ات صفر خواهد شد..
دلم برای دیکته های بیست مان تنگ شده است
همین..
...