من ب دوری ات عادت دارم اما ب نبودنت نه....نبودنت از زمین تا آسمان با دوری ات فرق دارد
این را فقط خودم میفهمم...اصلا نمی توانم نبودنت را نشخوار کنم....
نفرت دارم از این عادت با تو نبودن...
.
.
خوش حال بودم شاید ب این فک میکردم ک امروز ب اندازه ی لبخندی ...
اما تنها امروز..
یک چیز را یافتم ..تجربه ی نبودنت...
..
از تو ک دور میشوم،
کوچه ک هیچ
گاهی اتوبان هم بن بست است
من رودخانه ای را میشناسم
ک با دریا قهر کرد
ب فاضلاب ریخت
پ.ن: ب قول امیرخانی....ایراد ازمن نیست ایراد از او هم نیست.ایراد از خاطره ای است ک حالا ،همین حالا باید درزش گرفت:(