سجاده اش هنوز پهن است
انگار قصد جمع کردنش را ندارد
تسبیح سبزش کنار مُهرش خود نمایی دارد
ار رنگ رفته تسبیح می شود فهمید ک عمری یارش بوده است
نخ تسبیح انگار سال هاست ک وزن دانه های تسبیح را تحمل می کند
...
مُهر انگار تاره اولین بار است ک می خواهد گرمایی زیبا را لمس کند...
چ تضادی دارد با تسبیح..
...
سجاده هنوز پهن است..
هنوز در اتنظار نیایشی با خداست..
هنوز
منتظر لالایی روزانه اش است ..
صدای الله اکبر ک بیاید با خیال راحت چشمانش را می بندد
...
..
تماشاچی بودن خسته ام کرده
با اجازه اش مُهر را بر می دارم
روی زمین می گذارم دلم می خواهد فقط مُهر در این ماجرا باشد
دیگری ها بوی او را میدهند
آرامشم را بر هم می زند
..
زمزمه هایم را خیلی زود تر از آنچه فکر می کرد
رها کردم..
اشک امانم را برید ..
م.ن فقط به ا.و فک می کردم..