سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

اتصالمان نزدیک است

من ب تو..

تو ب من...

360 روز است ک منتطر بودم

پایان رسیدن این روزا ها شیرین تر ازعسلی است ک قاسم(ع) حرفش را می زد

حس می کنم مهربانیت را

تو از من دنیا دنیا مهربان تری

اصلا خودت چسب زدی ب قلبم برای وصالت

خود ِ خودت

امشب را مهیا کردی برایم ..من ک کاره ای نبودم

خود ِخودت

بلیط جایگاه ویژه را در دستم گذاشتی

خود ِخودت

خریدار دلم شده ای

قالیچه دلم را خودت بافته ای

روی بلیطت نوشته یود

امشب قالیچه را تحویل می دهی

خود ِخودت

گفتی ک اگر قالیچه دلت را صاف پهن کنی ..

همه محو زیبایی اش می شوند

اصلا خودت گفتی ..

کسی دلش نمیاید پا روی دلت بگذارد

خود ِ خودت

گفتی دلم می شود در بس مال تو

..اصلا خود ِخودت شرط دعای جوشن را برایم گذاشتی

خودت گفتی ک تار و پود این قالیچه را با جوشن عجین کرده ای

خودت علی (ع) را واسطه کردی

رج های قالیچه را با طنین الغوث الغوث آن چنان آمیخته ای ک..

گره های قالی را آنقدر زیبا با اسماءات گره زده ای ک جایی دیده نشده...

بسم الله یا علی..

سبحانک یا لا اله الا انت الغوث الغوث خلصنا من نار یا رب

پ.ن: التماس دعا دارم ازتون تو این شب ها

 

 

یا علی...


+ تاریخ سه شنبه 91/5/17ساعت 5:41 عصر نویسنده to0ofan | نظر

 

تابستونه تو نشستی ..یا داری تلویزیون می بینی یا داری با لب تاپت ور میری ک مامانت میاد بالا سرت دوباره شروع میکنه ب حرف زدن درمورد آدم های زرنگ ..

ک تو دوسال دیگ کنکور داری باید درس بخونی همین بجه هایی ک رتبشون تک میشه از همین تابستون شروع کردن ..بعدم شروع میکنه ب تغریف کردن درمورد دوستاش ..

- سمیرا دوست صمیمیم بود .خیلی زرنگ بود.. همش درس می خوندیم با هم ..آخر سرم ب خاطر این همه درس خوندنش ی جای خوب قبول شد و ی شوهر خوب کرد ...

بعدم 2 تا بچه آورد خیلی زود..

- شهلا همش ته کلاس حرف میزد همش می خندید ی داداش هم داش ک در موردش با همه حرف میزد...

آخرم با آبمیوه فروش سر کوچشون ازدواج کرد...

....

بعد از این ک دوستای دبیرستانشو یکی یکی گفت میره سراغ دوستای تو دانشگاهش ک..دیگ این جای بحث جذاب میشه ...در مورد خاستگارا و...

آخرم از این همه حرف نتیحه میگیره ک آدم باید از تابستون درس بخونه ..بعدم میگه خب الان برو پای درس..

/-: بعدم این میشه چهره ی من...

حالا من موندم واقعا مام ک مامان شدیم این جوری میشیم ؟؟؟

مثلا میگیم ی دوست داشتم ک...

شاید این خاصیت مامان شدن باشه ...من نمی دونم ...

این مامان ها هم برا خودشون موجودات کشف نشده ای هستن :دی

 


+ تاریخ یکشنبه 91/5/15ساعت 4:9 عصر نویسنده to0ofan | نظر

 

انگار همه چیز

بوی خوشبحتی میدهد..

دلخوشی هایم کوچک

دلم قانع است..

از روزی ک خیالت اینجاست

آیینه را پاک نکردم

مبادا

چشم در چشم حقیقت شوم

اصلا

حقیقت باشد سهم تو

خیال خام برای من

فقط رهایم کن..

 


+ تاریخ جمعه 91/5/13ساعت 7:43 عصر نویسنده to0ofan | نظر

در چشــم انــدازت پــرنــده ای ســت،

در گلــویــش آوازی

و در آوازش آرزوهــایــی ســت،

بــرای تــو!

در دستــت سنگــی ســت،

در سنــگ دشنــامــی

و در دشنــام دشنــه ای و

در مــن پــرنــده ای

کــه جــان مــی کنــد . . .

...

هعی خدا...:(

 


+ تاریخ پنج شنبه 91/5/12ساعت 5:27 عصر نویسنده to0ofan | نظر

   تو دریا را طوفانی و پر خروش می خواستی ..

   و من آرام ،

   کشتی تو غرق شد ...

   و من به گل نشستم!

   ای کاش دریا را دریایی می خواستیم ...

 

 


+ تاریخ دوشنبه 91/5/9ساعت 12:13 عصر نویسنده to0ofan | نظر