لبخند
...
خنده
...
می خندی
من نگاهت می کنم
...
من می خندم
تو خنده ات کمرنگ شده است
انگار حرفی در گلویت مانده است
...
سکوت
...
هر دو ساکت می شویم
فقط صدای تیک تاک ساعت می آید
...
می خواهم بگویم ک چقدر دوست داشتنی شده ای
اما
تو دستت را ب نشانه ی سکوت بالا می آوری
...
فقط نزدیک تر می آیی
انگار خودم ماجرا را می دانم
و تو
آرام در گوشم میگویی
تولدت مبارک
ایستــادهام هنــوز!
لَختــی شــایــد،
در ســایــهام بیــارامــی . . .
..
پ.ن1:حیف ماه ب این خوبی ک اینجا اینقده سوت و کوره..
پ.ن2:دیگ کنکوری شدیم ..ایکون استرس بیش از اندازه..:(
پ.ن3: تولدت مبارک عزیز جان اما با تاخیر....(وبلاگمو میگم..:دی)
پ.ن4: میشه دعا کنین خیلی زیاد...خواهش دارما!!!..
پ.ن5:خدایا...