متي تو که يادت نيست...
يعني اون موقع ها زياد با من دوست نبودي که برات تعريف کنم...
خاطره ي اون روز که رفتم درمانگاه رو هم خوندم.
واي متي معرکه بود. با اينکه هميشه يادم بود که اونروز يکي از بهترين روزاي زندگيم بودا...
ولي هيچ وقت به طور دقيق بهش فکر نمي کردم...
آخ معرکه بود!